۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

دیالکتیک زیبایی و جنبه‌های ناجسمانی


شاید برایتان پیش آمده باشد که انسانی بسیار زیبا را ببینید و بعدتر به طریقی با یک جنبه ناجسمانی از او آشنا شوید. مثلاً در او جهالتی بینید که آزارتان دهد. به یکباره حتی زیبایی ظاهری او نیز زنگ می‌بازد و شکل دیگری پیدا می‌کند و تمایل شما حتی برای تماشا کردن فروکش می‌کند.
دقیقاً چه بر سر آن "زیبایی" آمده است؟
مطمئناً شما در نگاه اول نیز جذب هوش فوق‌العاده یا دانش قهرمان فرضی داستان ما نشده بودید زیرا که اساساً تصوری از جنبه‌های غیرجسمانی او نداشته‌اید. کشف یک جنبه جدید از یک فرد چگونه می‌تواند تصور ما از یک جنبه منطقاً مستقل از او را دگرگون کند و زیبایی ظاهری‌ای که دست‌نخورده باقی‌ مانده را کم‌فروغ کند؟ چگونه است که اگر از آن فرد مجسمه‌ی واقع‌گرایانه‌ای ساخته شود، آن مجسمه برای شما بی کم و کاست زیبا خواهد ماند بی‌آنکه هوشی داشته باشد اما جهالت، زیباییِ مدلِ مجسمه که همچنان از آن مجسمه داناتر است را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟
این پرسش درباره تأثیر بر زیبایی را علاوه بر هوش و دانایی در مورد بسیاری دیگر از جنبه‌های ناجسمانی هم می‌توان پرسید. مهربانی، جهان‌بینی، مهارت در امور مختلف، هنرمندی، اخلاق و حتی گرایش سیاسی نیز می‌تواند تصور ما از زیبایی یک فرد را به طور بنیادین و به جهت مثبت یا منفی دگرگون کند. مگر نه این که زنان جنگجو، به خصوص اگر در راستای هدفی که با آن همدلیم بجنگند، در نظر بسیاری از ما زیباتر از آنچه واقعاً هستند به نظر می‌آیند؟
عنصر تخیل یکی و تنها یکی از واسطه‌های پیوند زدن زیبایی به جنبه‌های غیرجسمانی است. به مثال ابتدای متن برگردیم. هنگامی که شما به فرد زیبایی برمی‌خورید شاید بدون این که متوجه باشید درباره هوش و دانش او تخیل می‌کنید و فرض را بر این می‌گذارید که این عناصر حداقل سطح متوسطی دارند. وقتی با واقعیت ماجرا روبرو می‌شوید امکان این تخیل از شما سلب می‌شود و سرتان به سنگ سخت واقعیت می‌خورد.

پ. ن: شاید بشود رشد الگوی یک‌شب‌مانی در روابط جنسی در برخی از نقاط جهان را بر مبنای تلاش برای محافظت از همین امکان تخیل تحلیل کرد. از آنجا که آدم‌ها به پیدا کردن فردی که جنبه‌های ناجسمانی او برایشان قابل قبول باشد در حوصله و زمان محدودی که دارند چندان امیدوار نیستند ترجیح می‌دهند واقعیتی فیزیکی را در آغوش بگیرند و ذهن خود را با تصوراتشان مشغول کنند.