۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

ندارد

اصلا رابطه ما با اجتماع یک رابطه سادو-مازوخیستی، یک رابطه "نه بدو ره نه شکیبایی از او"یی است. اجتماع رنج‌مان می‌دهد و ظاهراً اینقدرها هم بزرگ شده ایم که بفهمیم انفرادی هم نمی شود زندگی کرد، حتی اگر اسباب معیشت جملگی فراهم باشد. اصلا میل بودن در جمع چیزی مثل قند خون است که افت کردنش را به سادگی میشود حس کرد. نیاز بودن در کنار دیگران واقعا از فرط عینی بودن در رده نیازهای فیزیولوژیک است. زندگی انفرادی فوراً آدم را دچار پرسش‌ درباره معناداری هستی خود می‌کند. که اساساً من وقتی توسط جمع دیده و درک نمی‌شوم چقدر وجود دارم؟ بعد همین اجتماعی که تا حد مرگ که نه دقیقاً و عیناً تا خود مرگ محتاجش هستی هر لحظه آزارت هم میدهد. بعد تصمیم میگیری بروی بین غریبه‌ها گم شوی که هم دُز روزانه نیاز اجتماعی ات تزریق شود و هم از این رنج مدام خلاص شوی. اما ارضای اجتماعی در جمع غریبه ها گرچه مثل "هله هوله" سیرت میکند اما زیاد زمان لازم نیست که بفهمی جای وعده های واقعی را نمیتواند بگیرد. فرار کردن از آدم‌هایی که هر جمله ات برایشان یک کتاب است به آدمهایی که کلمه کلمه جمله ات را باید برای‌شان اینقدر تفسیر و ترجمه کنی تا واژه‌ها از دهان بیفتند یک جور خودکشی است که هم درد را میکشد و هم معنا را.

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

میل پنهان به سرزنش قربانیان: توقیف و تجاوز و کشتار


چه واقعیت مشترکی ممکن است بین واکنش عمومی به اخباری مثل توقیف روزنامه#آسمان٬ تجاوز جنسی و کشتار بی انتهای انسان‌ها در سوریه باشد؟ انکار نکنید! در پی شنیدن هر خبر ناگواری٬ ذهن ما ناخودآگاه به دنبال راهی میگردد تا انگشت اتهام را حتی در سکوت درون خود به سمت قربانی نشانه بگیرد. تاریخِ بی تاریخ قربانبان تجاوز جنسی بهترین گواه است. همواره دنبال راهی میگردیم تا تجاوز را به پوشش٬ رفتار یا نحوه سخن گفتن قربانیان مرتبط کنیم و این حس در انسان هنگامی که شانسی برای مجازات مجرم واقعی نیست تشدید میشود. این کار به ما اجازه میدهد حداقل قدری از حس نفرت انگیز ناتوانی در تغییر وضعیت غیر انسانی و سنگینی بار مسئولیتی که نمیخواهیم به دوش بکشیم نجات پیدا کنیم. این "میل به طبیعی دیدن وضعیت در هنگامه ناتوانی" بسیار فراگیر است.

 واکنش بسیاری از افراد که هیچ اعتقادی به حکم قصاص ندارند اما ترجیح میدهند به تلویح و تصریح دست اندرکاران روزنامه را مسئول توقیف آن تلقی کنند٬ یادآوری مداوم نقش خشونت متقابل گروه های مخالف در کشتارهای جمعی دهه ۶۰ و فراموش کردن اینکه بسیاری از قربانیان اعضای گروه هایی بودند که کوچکترین نقشی در خشونت‌ها نداشتند٬ بی اعتنایی عمومی به وضعیت مردم سوریه به دلیل جنایات متقابل جهادی‌ها و گذشتن آرام از کنار این واقعیت که مردم سوریه و بخش بزرگی از اپوزیسیون سکولار صرفا قربانی این جنایات متقابل هستند و سرزنش قربانیان تجاوز جنسی گرچه مسائلی با ماهیت‌های متفاوت هستند اما همه تا حدی ریشه در این حس دارند که:
وقتی فکر میکنیم توان تغییر وضعیتی را نداریم بهتر است راهی پیدا کنیم تا از عذاب وجدان مرتبط با آن وضعیت هم بگریزیم.

حسی که بهتر است به جای انکار٬ با آن روبرو شده و مبارزه کنیم.