۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

شکست محتوم و پیروزی محتمل اشغالگران وال استریت



لازم نیست تحلیلگر قدرتمندی باشید تا شکست اشغالگران وال استریت در دستیابی به اهداف اعلام شده‌شان را پیش‌بینی کنید. جنبشی که هیچ آلترناتیو مشخصی برای وضع موجود ندارد، چاره‌ای جز شکست خوردن ندارد. کافی است نگاهی به بیانیه گروهی از سازماندهنگان این جنبش بیندازید( ترجمه بخشی از آن در یادداشت پیمان غلامی  1 و 2). چون حجم عظیمی از دیگر متون ادبی تولید شده توسط چپ جدید، این متن تنها بر مقاومت و مبارزه تاکید میکند و هیچ چشم‌انداز روشن و مشخصی از آینده ارائه نمی‌کند. مثلا در یکی از نقاط اوج و هیجان انگیز متن به این جمله بر می خورید:
We call for workers to not only strike, but seize their workplaces collectively, and to organize them democratically.
ضروری است کارگران نه تنها اعتصاب کنند بل‌که محلِ کارشان را به‌صورتِ جمعی به تصرفِ خویش درآورند و آن‌ها را به‌صورت دموکراتیک سازمان‌دهی کنند.
بیایید برای یک لحظه تخیلمان را به کار ببریم و فرض کنیم کارگران اعتصاب کرده و محلهای کارشان را اشغال هم بکنند. آیا به راستی راهی برای اداره کارآمد و اثربخش محلهای کارشان دارند یا با به دست گرفتن و از کارانداختن آنها عملا مالکان، مدیران و خود آنها در درجه اول و دیگر استفاده کنندگان از کالاها و خدمات آنها در درجه دوم متضرر شده و در ظرف مدت بسیار کوتاهی دچار افت شدید کیفیت زندگی خواهند شد؟
در جای دیگری می‌نویسند:
a person is entitled to the sweat of their brows, that being talented at management should not entitle others to act like overseers and overlords
داشتنِ استعداد در مدیریت نباید به کسی اجازه‌ی آن را دهد که همچون ناظران و اربابان با دیگران برخورد کند


آیا شما جز تئوری‌های متعددی که سرمایه داری لیبرال در دهه های اخیر درباره ضرورت مشارکت کارکنان در مدیریت و درگیر کردن آن‌ها در فرآیندهای مختلف سازمان از جمله تصمیم‌گیری‌ها کلیدی پرورانده است ( برای مروری مختصر نگاه کنید به3 ) هیچ متن قابل اتکا، عینی و قابل اجرایی برای اداره دموکراتیک و در عین حال کارآمد محل‌ کار که در عالم عمل نیز تجربه شده و پاسخگو بوده باشد تولید کرده اید؟  روند کلی روابط کار در دهه‌های اخیر همواره به سمت انسانی تر شدن و دموکراتیک‌تر شدن بوده است و این روند گرچه شاید در نگاه بسیاری از ما کند باشد اما پایانی برای آن متصور نیست و در آینده تا جایی که چشم کار میکند، جهان انسانی تر را جایی بیرون از سرمایه داری لیبرال نمی‌توان یافت.
البته که "سرمایه داری واقعا موجود" سرشار از نابرابری‌های به ناحق، رویه‌های غیرنادرست و تجاوزهای غریب به حق زندگی انسانی مردم است. من نه از وضع موجود بلکه نخست از روند مثبتی که سرمایه داری لیبرال به سوی انسانی‌تر شدن طی کرده و سپس از ظرفیت‌های بی‌پایان این سیستم برای مشارکتی‌تر و دموکراتیک‌تر شدن دفاع میکنم.
دقیقا به همین دلیل است معتقدم ما لیبرال‌ها نیز  باید چون بسیاری از شخصیت‌های کلیدی سرمایه داری امروز همچون بیل گیتس، وارن بوفت و باراک اوباما، تا زمانی که این اعتراضات شکل مدنی و مسالمت آمیز دارد با آن برخورد همدلانه‌ای داشته باشیم. آنچه به سرمایه‌داری صدمه میزند رفتار خشونت آمیز پلیس است نه اعتراضات مسالمت آمیز مردمی که علیرغم شکست محتوم سازماندهنگانشان در رسیدن به اهداف اعلام شده، می‌توانند پتانسیل عظیمی در انسانی‌تر شدن و دموکراتیک‌تر شدن نظام سرمایه‌داری باشند.

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

دفاع از محیط زیست، مخل به مبانی اسلام است



ساده است:
مقدمه 1: اصل ۲۷ قانون اساسی: تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها، بدون حمل سلاح ، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.
مقدمه 2: راه پیمایی مردم آذربایجان برای دفاع از محیط زیست است.
مقدمه 3: راه پیمایی مردم آذربایجان بدون حمل سلاح است.
مقدمه 4: راه پیمایی مردم آذربایجان آزاد نیست.

نتیجه: دفاع از محیط زیست، مخل به مبانی اسلام است.

۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

حتی کشت و کشتار!

بدون شرح:
رهبر جمهوری اسلامی طی سخنانی در خطبه های نماز عید فطر، با اشاره به انتخابات مجلس نهم اظهار عقیده کرد "در مقایسه‌ با انتخابات بعضى كشورهاى دنیا كه در آنها خباثتها، خیانتها، درگیرى‌ها، حتّى كشت و كشتار اتفاق مى‌افتد، بحمدالله این حوادث در كشور ما نیست، اما بالاخره یك چالشى است که نباید اجازه داد به امنیت ما صدمه وارد كند."

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

وقتی دیو بیرون میرود اما خبری از فرشته نیست


من هم مثل همه خوشحالم
بیشتر از خوشحال
اما نمیتوانم فراموش کنم که بازی برای مردم لیبی تازه از فردا صبح شروع میشود
بازی ای به مراتب دردناک تر، خطرناک تر و با شانس موفقیت کمتر
همیشه ویران کردن زشتی ساده تر از برساختن زیبایی است
کاش موفق شوند
کاش.....

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

قورباغه‌هایی که سازمان مجاهدین خلق باید قورت دهد


واقعیت این است که هیچ سازمان مخالفی را به جرم اینکه در دوره ای مشی مسلحانه داشته و یا دست به اقدامات خرابکارانه و تروریستی میزده (مسلماً بین این سه مورد تفاوت هست و شوربختانه سازمان مجاهدین در هر سه مورد درگیر بوده است) نمی‌شود برای همیشه از عرصه فعالیت مسالمت‌آمیز برای دموکراسی طرد کرد. زیرا در این صورت باید کنگره ملی آفریقا (ANC) نیز به عنوان آلترناتیو اصلی دولت آپارتاید آفریقای جنوبی که از سال 1961 دارای شاخه نظامی"نیزه ملت" (MK) بوده و مسئولیت کشته شدن شهروندان و نیروهای مسلح این کشور را بر عهده داشته، حتی پس از کنار گذاشتن خشونت، به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته می‌شد. سازمان مجاهدین خلق نیز از این قاعده مستثنی نیست.
می‌شود پرسید علی‌رغم اینکه سازمان مدعی است که از سال 2003 مشی مسلحانه را کنار گذاشته چرا همچنان در میان مخالفان حکومت ایران پذیرفته نمی‌شود و حتی احتمال خروج آن از فهرست سازمان‌های تروریستی آمریکا، این حجم از جنب و جوش و مخالفت را برمی‌انگیزاند. چه علائمی از تداوم رویه‌های گذشته در رفتار سازمان هست که مانع جذب و ادغام آن در اپوزیسیون ایران می‌شود؟ آیا راهی نیست که به جای آن که نیروی فعلان جنبش سبز و سازمان مذکور صرف یکدیگر شود هر دوی آن‌ها در کنار هم برای رسیدن به ایرانی دموکراتیک و آزاد تلاش کنند؟
سازمان برای پذیرفته شدن توسط جنبش سبز و دیگر گروه‌های مخالف نیازمند جراحی‌های دردناکی است. مشخص شده است که صرف ادعای کنار گذاشتن فعالیت‌های مسلحانه (از آن رو که ممکن است کاملاً تاکتیکی، اجباری و موقتی باشد) نمی‌تواند به وضعیت موجود پایان دهد بلکه لازم است تا سازمان برای شروع، قورباغه‌هایی را قورت دهد که بلیعدن آن‌ها برایش چندش‌آور اما اجتناب‌ناپذیر است.
نخستین و مهمترین گامی که باید برداشته شود تغییر شیوه اداره سازمان است. چگونه می‌توان ادعای سازمانی مبنی بر تبدیل شدن به یک اپوزیسیون دموکراتیک و معتقد به مبارزه مسالمت‌آمیز را پذیرفت که هنوز به صورت یک اردوگاه کلاسیک نظامی اداره می‌شود و در بسیاری از تصاویری که از تلویزیون رسمی آن پخش می‌شود افراد لباس نظامی بر تن دارند ؟
کسی نمی‌تواند به درستی قضاوت کند که اخباری که از شیوه اداره اشرف می‌رسد تا چه حد صحت دارد همانطور که شنیده‌های مربوط به کره شمالی را نیز نمی‌شود با قوت رد یا تأیید کرد. اصولاً این تردید درباره وضعیت تمامی جوامعی که جز مقامات رسمی آن کسی اجازه تماس با جهان خارج را ندارد و تنها رسانه‌های اداره شده توسط دولت یا هیأت اداره کننده اجازه ارائه تصویری عمومی از جامعه را دارند، وجود دارد.
نخست آنکه خود این امر خود نشانه روشنی از مدیریت همسان‌خواهانه و غیردموکراتیک اشرف است و دیگر آنکه حتی اگر بپذیریم که تنها بخشی از آنچه از زبان جان به‌دربردگان گریخته از اشرف شنیده می‌شود راست است، باید بر ادعای دموکراسی‌خواهی رهبران سازمان خندید و بر حال ساکنان اشرف گریست.
عمر اردوگاه اشرف خود به خود و بر اساس تحولات بین‌المللی به پایان رسیده است اما اگر رهبران سازمان همچنان بر بازتولید این اردوگاه در نقطه دیگری از جهان پای بفشرند، دیگر کمتر می‌توان بر نگه داشتن اجبای گروهی از اعضا (خواه از طریق اجبار فیزیکی و خواه از طریق فریب و قلب در بازنمایی واقعیت‌های جهان خارج) تردید کرد.
چگونه می‌توان به ادعای آزادی‌خواهی و باور به تکثر کسانی اعتنا کرد که با همفکران و هم‌مسلکان خود چنین می‌کنند؟ آیا نباید از مریم رجوی بپرسیم که اگر ادعا دارد در حکومت مورد نظر ایشان ایرانیان با باورها و سبک‌های زندگی بیشمار آزاد خواهند بود، چرا ابتدا اعضای سازمان را در انتخاب روش و مکان زندگی آزاد نمی‌گذارند؟ اعلام انحلال داوطلبانه اردوگاه اشرف و آزاد گذاشتن ساکنان در انتخاب مکان زندگی از طریق سازمان ملل متحد، اولین گام ضروری است.
گام ضروری بعدی، نفی علنی مشی مسلحانه و اعلام نهایی و بازگشت‌ناپذیر بودن تصمیم سازمان مبنی بر دست برداشتن از اقدامات تروریستی است. رهبری سازمان باید به مخالفان حق بدهد که در ادعای باورمندی سازمانی که پخش مارش‌ها و رژه‌های نظامی بخش مهمی از برنامه‌های تلویزیون رسمی آن است و همچنان با افتخار از عملیات فروغ جاویدان سخن می‌گوید، به مبارزه مسالمت آمیز شک کنند. تا زمانی که سازمان علناً و رسماً به نفی خشونت نپردازد، همچنان سناریو اصلی در ذهن دیگران این خواهد بود که کنار گذاشتن اسلحه برای سازمان تنها اقدامی اجباری و ناشی از فشارهای خارجی بوده و مجاهدین خلق هر زمان که فرصت یابد مجدداً مسلح شده و رویه‌های پیشین را پی خواهد گرفت.
گام نهایی نیز آن است که سازمان به طور شفاف از ادعای تنها "آلترناتیو دموکراتیک ایران" بودن دست بردارد و رسماً اعلام کند که نه خود و نه شورای ملی مقاومت که در واقع امروز تا حد زیادی نام دیگر همین سازمان است را تنها آلترناتیو دموکراتیک ایران نمی‌داند و می‌پذیرد که تنها می‌تواند بخشی از آینده سیاسی ایران باشد. فرآیند پذیرفته شدن سازمان مجاهدین خلق در میان مخالفان حکومت ایران تا زمان پایان یافتن این گفتمان انحصارطلبانه متوقف خواهد بود.
ممکن است گفته شود که با توجه به سابقه این سازمان، حتی برداشتن گام‌های دشوار فوق نمی‌تواند برای تغییر وضعیت کافی باشد اما شاید بتوان این گام‌ها را کمترین شروط ضروری برای آغاز تغییر دانست.

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

یک راهبرد و یک راهکار برای "انتخابات" مجلس


انگیزش این نوشتار، نزدیک شدن به روزهای رویارویی بزرگی است که هم ممکن است تابوت جنبش سبز شود و هم می‌تواند سکوی پرش آن برای رسیدن به خواسته‌هایش باشد. شوربختانه اما این نزدیکی، گرمای گفتگو را در اردوگاه جنبش برنیانگیخته است. رقیب ولی سخت در کار چاره‌اندیشی است. این نوشته پیش و بیش از آنکه دفاع از راهبرد و راهکارهای ویژه‌ای باشد، گشایش گفتگو است تا بلکه گفتگوهای مداوم و فراوان، منجر به تدوین و پذیرش عمومی راهبردی منطقی برای تندرست گذشتن از گذرگاه “انتخابات”[1] شود. برای تدوین راهبردِ درستِ چنین نبردی، شاید گام نخستین واکاوی ذهنیت رقیب باشد. اقتدارگرایان که امروز در پی یکدست شدن حاکمیت، یکه‌تازان عرصه سیاست رسمی هستند، به گمان قوی در پی به کار بستن راهبردی خواهند بود که پیش از این نیز بارها به کاربسته و از آن کامیابی جسته‌اند.
راهبرد آن‌ها که شاید بتوان نام آن را راهبرد "واکسن‌سازی"[2] گذاشت، به دنبال بخش‌بندی مخالفان به دو گروهِ دارای حاصل‌جمع صفر نیروها است به نحوی که مشارکت‌کنندگان نیروی حقانیت‌زدای[3] تحریم‌کنندگان را خنثی کرده و تحریم‌کنندگان نیز مشارکت‌کنندگان را در دستیابی به سهم قابل‌قبولی از کیک “انتخابات” ناکام بگذارند.
بر اساس راهبرد واکسن‌سازی که حداقل در “انتخابات”‌های مجلس هفتم و هشتم با موفقیت به کار بسته شده، نباید برخوردی یکپارچه‌ساز با مخالفان داشت بلکه باید با به مشارکت فراخواندن و تزریق طیف‌ها و چهره‌های بی‌خطر و سازشکار که برای اکثریت بخش‌های ناراضی جامعه جذابیت ندارند به رگ‌های “انتخابات”، تنور آن را تا حدی گرم نگه داشت و ژست دموکراتیک گرفت. وجود تعدادی از این عناصر در یک مجلس فرمایشی که افسار آن به تمامی در دست است و می‌توان به گوشه چشمی آن را هار یا رام کرد، نه تنها خطری ندارد که خوراک خوبی برای راه انداختن نمایش‌های مردم‌فریبانه در روزهای ضرورت هم است. افرادی که برخی از آن‌ها اخیراً با خدمتکارِ رهبر خواندن اصلاح‌طلبان و تکرار اتهامات ناروای سرکوبگران علیه معترضین و میرحسن موسوی و مهدی کروبی، همراهان همواره و یاران دربند جنبش سبز، از هم‌اکنون دست خود را برای بالا رفتن از صحنه این بازی بی‌معنا بالا برده‌اند.
از سوی دیگر نباید گذاشت که حجم مشارکت مخالفان به حدی برسد که نمایش “انتخابات” را به یک انتخابات تقریباً واقعی بدل کند زیرا نتیجه آن یا همچون “انتخابات” مجلس ششم استخوانی در گلو خواهد بود و یا همچون “انتخابات” ریاست جمهوری دهم، ریختن آبرو. داستان‌هایی که هر دوی آن‌ها هنوز کابوس شبانه‌روزی اقتدارگرایان هستند. در پیش گرفتن و به سرانجام رساندن راهبرد واکسن‌سازی، امروز بیش از هر زمان دیگری برای نظام ضروری است زیرا با چیده شدن روزافزون بال احمدی‌نژادی‌ها، نه جایگزین موجه دیگری برای "بازیگر نقش مقابل" اقتدارگرایان رهبر-محور وجود دارد و نه در این زمان کوتاه می‌توان آن را پروراند. تجربه نشان داده است که ترتیب دادن “انتخابات” تک بازیگره نیز خط قرمز رهبری نظام است.
دیگر آنکه جایگاه ظاهری رهبری، هرگز به اندازه دوران پسا-انتخابات از "خداوندگاری بندگان برابر" به پدرخواندگی گروهی از بازیگران نشیب نیافته بوده است و برای بازسازی جایگاه پیشین، به واقعی جلوه کردن این نمایش نیاز دارد. تحریم یکپارچه و همه‌جانبه منتقدان وضع موجود و مشارکت حداقلی مردم برهم زننده چنین نمایشی است. اما راهبرد سبزها و اصلاح‌طلبان رادیکال در برابر چنین دامی چه باید باشد؟ از سویی در شرایط فعلی و با این حجم از سرکوب، زندانی بودن فعالان و دربند بودن همراهان، ردصلاحیت‌های گسترده احتمالی و امکان تکرار تقلب و وجود بی‌اعتمادی عمومی، امکان مشارکت مؤثر وجود ندارد و از سوی دیگر نواختن بر طبل تحریم، اگر رسا و همه‌گیر نباشد، افتادن در بازی نظام برای تداوم وضع موجود و در حاشیه نگاه داشتن مخالفان است.
نگارنده به عنوان یک ایده، راهبردی را پیشنهاد می‌کند که می‌توان نام آن را راهبرد "جرم بحرا نی" [4] خواند. اگر مخالفان پای را در یک کفش کنند که تنها در صورت آزادی تمامی زندانیان سیاسی و همراهان جنبش، حذف نظارت استصوابی و تأیید صلاحیت تمامی کاندیداهای اصلاح‌طلبان و مواردی از این دست در انتخابات شرکت می‌کنند، در واقع از پیش پاسخ خود را داده‌اند. این مطالبات حتی برای بخش‌های حکومتی‌تر اصلاح طلبان هم موجه جلوه نخواهد کرد و مانع از شرکت آن‌ها در “انتخابات” نخواهد شد و فرصتی نیز برای خروج از وضعیت نامطلوب فعلی و دستیابی به دستاوردهای عینی به دست نخواهد داد. مسیری که منجر به تحقق راهبرد اصول‌گرایان می‌شود. جرم بحرانی، راهبردی است بر این مبنا که در صورت گردن نهادن نظام به حداقل قابل قبولی از خواسته‌ها، سبزها و اصلاح‌طلبان با تمام توان در “انتخابات” شرکت کرده و مردم را به پای صندوق‌ها می‌خوانند و در غیر این صورت نه تنها “انتخابات” را تحریم می‌کنند، بلکه آنان که با پرچم اصلاح‌طلبی در “انتخابات” شرکت کنند را از تمامی جنبه‌ها طرد و بایکوت خواهند کرد. کاری که سبزها پیش از این نیز توان خود را در آن به خوبی نمایش گذاشته‌اند.
درباره چگونگی ترجمه این راهبرد به سامان منسجمی از راهکارها، سخن بسیار است اما آنچه با سنجش حوصله این نوشتار می‌توان نوشت، تعیین تاریخ مشخصی برای تصمیم‌گیری درباره رسیدن یا نرسیدن به این جرم بحرانی است. این تاریخ بی‌تردید باید پس از اعلام صلاحیت‌ها باشد. نهادی همچون شورای هماهنگی راه سبز امید، مسئول پرسش از نظر فعالان و گروه‌ها و همچنین برگزاری نظرسنجی‌هایی در فضای عمومی و صورت دادن مشاهداتی عینی از طریق شهروند-خبرنگاران از فضای عمومی شهروندان کشور شده و سپس با تشریح دقیق چگونگی استخراج تصمیم پایانی از این موارد، دیدگاه رسمی جنبش پیرامون تحریم یا مشارکت را اعلام می‌کند.
از آنجا که بعید است نظام تا سطح این جرم بحرانی به خواسته‌های جنبش گردن نهد، باید از پیش به راهکارهایی برای تحریم هرچه رساتر و یکپارچه‌تر “انتخابات”، در چنان صورتی اندیشید. یکی از این راهکارها، اعلام راهپیمایی سراسری در تمام کشور برای روز جمعه “انتخابات” است. جنبش سبز نشان داده است که در تعدای از مهمترین کلان‌شهرها توان به خیابان آمدن و در بسیاری از دیگر شهرها توان به خیابان آوردن نیروهای سرکوبگر طرف مقابل را دارد. انجام کنش اعتراضی و خیابانی در روزهای انتخابات، ایده جدیدی نیست و شاید بتوان تبار آن را به جنبش حق رأی سیاهان در آمریکا رساند. سیاهپوستان در روزهای انتخابات عمومی در آمریکا، با آن که حق رأی نداشتند، به طور گسترده در اطراف صندوق‌های رأی حاضر می‌شدند تا ستمی که به آنان می‌شد را به دولت و دیگر شهروندان یادآوری کنند و از طرف دیگر، خلل حقانیت انتخاباتی که تنها گروهی از شهروندان اجازه مشارکت در آن را دارندنشان دهند. گرچه بر خلاف روش آن‌ها راهپیمایی روز جمعه به دلیل جلوگیری از اتهام‌زنی‌های نظام به جنبش، نباید در نزدیکی صندوق‌های رأی،که در خیابان‌های اصلی صورت پذیرد.
اشغال نظامی خیابان‌ها توسط سپاه و دیگر نهادهای سرکوبگر، حتی در صورت برگزار نشدن یا کمرنگ بودن راهپیمایی روز جمعه، درعمل باعث رسوایی برگزارکنندگان و مهمتر از آن بدنامی نامزدهای به اصطلاح اصلاح‌طلبی خواهد شد که چشم بر تضییع حقوق مردم و دیگر نامزدها ببندند و در چنان نمایش تاریکی شرکت کنند. امری که آگاهی پیشینی ازآن اکثر آن‌ها را مجبور به انصراف خواهد کرد.
این راهبرد و راهکارهای آن گرچه ممکن  است در کوتاه مدت منجر به دستیابی جنبش به خواسته‌هایش نشود اما حداقل از گسیختگی، ساختارزدایی و پریشانی آن جلوگیری کرده و به تندرست پریدن جنبش سبز از روی این دام تفرقه افکن کمک خواهد کرد.
باید همگان را به گفتگویی علنی پیرامون راهبردها و راهکارهای پیش روی جنبش سبز در “انتخابات” آتی فرا‌خواند زیرا درست لحظه بیرون کشیده شدن تصمیمات سیاسی از محافل و کشیده شدنشان به عرصه عمومی است که زمان زاده شدن سیاست مردمی است.



[1]  . دلیل در گیومه گذاشتن واژه انتخابات در برخی سطرها آن است که باور ندارم آنچه در این سال‌ها در ایران برگزار شده به واقع انتخابات بوده باشد و به نظر نیز نمی‌رسد که در آینده نزدیک این‌گونه شود.
[2]  . سران نظام مخالفان را میکرب می‌دانند و برآنند تا با ساختن واکسنی از مخالغان ضعیف و بی اثر، راه بر بیماری‌های مرگبار ببندند.
[3] . ترجمه وازه Legitimacy به مشروعیت بارها از سوی اقتدارگرایان مورد سوء استفاده قرار گرفته و به نظر می‌رسد واژه حقانیت در عین آنکه مناسبت تمام ندارد، معادل مناسبتری باشد.
[4]  .کمترین مقدار لازم جرم فیزیکی ماده سوختنی جهت سوختن، جرم بحرانی (Critical Mass) است.